بلاگ سپهر محمدی

امر و اولوالامر در قرآن

ارسال شده توسط سپهر محمدی در تاریخ: 25 اکتبر 2010

با سلام

متاسفانه در مورد واژه امر و یکی از مهم ترین کاربردهای آن یعنی اولی الامر در قرآن اشتباهات فراوانی می شود.

عمده مترجمین و مفسرین(عمدتا اهل سنت)، “امر” و “الامر” را بدون توجه و دقت لازم، یکسان ترجمه می کنند و موجب سوء تفاهمات بسیار می شوند وآن را اهل حل و عقد و یا حاکمان جامعه دانسته اند.

در این مطلب قصد دارم به بررسی واژه امر و به خصوص یکی از مهمترین کاربرهای آن یعنی “الامر” در قرآن بپردازم تا روشن گردد از نگاه قرآن اساسا “الامر” چیست و مقصود از آن کیست و صاحبان آن امر یعنی همان “اولی الامر” معروف کیستند که اطاعت آنان را خدا بر مومنان واجب کرده است.

در این مطلب بیشتر به اصل آیات توجه کنید چون هیچ ترجمه ای نیافتم که وحدت رویه ای در مورد ترجمه واژه امر داشته باشد و اکثرا آن را در موقعیتها مختلف به انحاء مختلف ترجمه می کنند و لذا واژه امر در اصل آیه و واژه ای که توسط مترجم جانشین آن شده است را سیاه می کنم تا توجه خاص به آن مبذول دارید.

اولا توجه دوستان را به این نکته جلب می کنم که همه اسلام با یک “الف و لام” قابل عوض شدن است!

منظورم چیست؟

مهمترین شعار اسلام چیست؟

“لا اله الا الله”

در عربی “اله” به مطلق خدا و معبود گفته می شود، اما “ال-اله” یا “الله” خدای ویژه و خاص مسلمانان و یهودیان و مسیحیان است ، که همان خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب را مشخص می کند.

اگر ما در معنی و مفهوم و تفاوتهایی که “الف و لام” به وجود می آورد دقت نکنیم، امکان این هست که کل توحید را از دست بدهیم! لذا توجه داشته باشید که یک “الف و لام” که ابزاری برای معرفه کردن یک موجودیت نکره است، چه تفاوتهای مهم و شگرفی و عمیقی می تواند ایجاد کند.

اما معنی و مفهوم واژه “الامر” در قران چیست و به چه معناست؟

طبق بررسیهای بنده در تمام قرآن مگر در موارد بسیار معدودی که خود متن گویاست، منظور از “الامر”، منحصرا امر و فرمان الهی است. یعنی امور و فرمانهای مختلفی وجود دارد، اما آن امر و فرمان ویژه ای که توسط حضرت پروردگار صادر می شود، “الامر” خوانده می شود.

در قرآن اساسا امر(الامر) توسط حضرت پروردگار تدبیر می شود:

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۰:۳)
پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید. سپس بر عرش استیلا یافت. کار [آفرینش‏] را تدبیر مى‏کند. شفاعتگرى جز پس از اذن او نیست. این است خدا، پروردگار شما، پس او را بپرستید. آیا پند نمى‏گیرید؟ (۳)

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۱۰:۳۱)

بگو: «کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مى‏بخشد؟ یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است؟ و کیست که زنده را از مرده بیرون مى‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏سازد؟ و کیست که کارها را تدبیر مى‏کند؟» خواهند گفت: «خدا» پس بگو: «آیا پروا نمى‏کنید؟»

و از ناحیه او صادر می شود:

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ (۱۵:۶۶)

و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه آن گروه صبحگاهان بریده خواهد شد.

و به پیامبر و امام عصر ابلاغ می گردد:

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ (۲۸:۴۴)
و چون امر را به موسى واگذاشتیم، تو در جانب غربىِ [طور] نبودى و از گواهان [نیز] نبودى.

هدایت وشریعتی که برای انسانها از ناحیه حضرت پروردگار پیش بینی شده است در درون این الامر که از ناحیه آن مقام رفیع تدبیر گشته و به سوی بندگان عالم دنیا صادر می گردد، نهفته است:

وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی‏ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۵:۱۷)
و دلایل روشنى در امر [دین‏] به آنان عطا کردیم، و جز بعد از آنکه علم برایشان [حاصل‏] آمد، [آن هم‏] از روى رشک و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند. قطعاً پروردگارت روز قیامت میانشان درباره آنچه در آن اختلاف مى‏کردند، داورى خواهد کرد.

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَریعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (۴۵:۱۸)
سپس تو را در طریقه آیینى [که ناشى‏] از امر [خداست‏] نهادیم. پس آن را پیروى کن، و هوسهاى کسانى را که نمى‏دانند پیروى مکن.

و در نهایت نیز امر الهی در زمان مشخص و خاصی به سوی حضرت پروردگار باز می گردد:

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۱:۱۲۳)
و نهان آسمانها و زمین از آنِ خداست، و تمام کارها به او بازگردانده مى‏شود پس او را پرستش کن و بر او توکّل نماى، و پروردگار تو از آنچه انجام مى‏دهید غافل نیست.

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (۳۲:۵)
کار [جهان‏] را از آسمان [گرفته‏] تا زمین، اداره مى‏کند آن گاه [نتیجه و گزارش آن‏] در روزى که مقدارش- آن چنان که شما [آدمیان‏] برمى‏شمارید- هزار سال است، به سوى او بالا مى‏رود.

توجه به این نکته ضروری است که امری که از ناحیه خداوند است مقید به زمان حال نیست!

می تواند به هز زمانی، گذشته، حال یا آینده اطلاق گردد!

لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْد(۳۰:۴)
کار در گذشته و آینده از آنِ خداست،

توجه به این موضوع، بسیار بسیار مهم است! ما موجوداتی هستیم که در زندان زمان قرار داریم، نه می توانیم در زمان به پیش رویم و نه در آن به عقب رویم! اما خداوند وقتی امری را تدبیر و صادر می کند، چه زمان این امر به گذشته تعلق داشته باشد، چه به حال تعلق داشته باشد و چه به آینده، آن امر کاملا ممکن و قابل اجراست! و بدون شک اجرا می گردد.

اگر مشیت حضرت پروردگار اقتضا کند که در گذشته اتفاقی بیافتد ما چنان می بینیم که در گذشته آن امر اتفاق افتاده است!

اگر مشیت وی اقتضا کند که در آینده یا حال امری اتفاق افتاد بدون شک در زمان و مکان معین آن اتفاق می افتد.

وقتی امری از ناحیه حضرت پروردگار صادر می شود، این امر بدون شک اتفاق می افتد:

بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏(۲:۱۱۷)
[او] پدید آورنده آسمانها و زمین [است‏]، و چون به کارى اراده فرماید، فقط مى‏گوید: « [موجود] باش» پس [فوراً موجود] مى‏شود.

وقتی انسان خلق شد، روحی منشعب شده از روح خدا(که مثل امر خدا، موجودی غیر از خداست) در انسان دمیده شد. آن روح منشعب شده از امر خداوند بود:

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی
و در باره روح از تو مى‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است،

ظاهرا اختیاری که به انسان داده شده است توسط این روح که خود به نوبه خود منشعب از امر الهی است.

امر خدا در شب مبارکی که شب قدر است، هر سال به زمین نازل شده و به “اولی الامر” زمان ابلاغ می گردد:

إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَیْلَهٍ مُّبَرَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ(۴۴:۳) فِیهَا یُفْرَقُ کلُ‏ أَمْرٍ حَکِیمٍ(۴) أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ(۵)
[که‏] ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم، [زیرا] که ما هشداردهنده بودیم. (۳)در آن [شب‏] هر [گونه‏] کارى [به نحوى‏] استوار فیصله مى‏یابد. (۴)[این‏] کارى است [که‏] از جانب ما [صورت مى‏گیرد]. ما فرستنده [پیامبران‏] بودیم. (۵)

حضرت پروردگار، دائما در حال ابداع و پدیدآوردن است و همچنین هر زمان ممکن است، اموری که پیشتر صادر شده است را محو کند و دستور امور دیگری را صادر کند و هیچ کس حتی پیامبر و ولی امر زمان را از ان اطلاعی نیست و یارای مقابله با آن را ندارد:

لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً (۶۵:۱)
نمى‏دانى، شاید خدا پس از این، پیشامدى پدید آورد. (۱)

خدا برای اجرای امورش احتیاجی به اسباب و علل ندارد، اما معمولا نیروهای الهی مثل فرشتگان و انسانهای الهی مثل پیامبران را مامور اجرای امر خود می کند و این باعث افتخار انسانهاست که مجرای اجرای فرامین الهی باشند:

فرشتگان مامور اجرای فرمان الهی:
قَالَ فَمَا خَطْبُکمُ‏ْ أَیهُّا الْمُرْسَلُونَ(۳۱)
قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلىَ‏ قَوْمٍ مجُّرِمِینَ(۳۲)
لِنرُسِلَ عَلَیهِمْ حِجَارَهً مِّن طِینٍ(۳۳)
[ابراهیم‏] گفت: «اى فرستادگان! مأموریّت شما چیست؟» (۳۱)
گفتند: «ما به سوى مردمى پلیدکار فرستاده شده‏ایم، (۳۲)
تا سنگهایى از گِل رُس بر [سر] آنان فرو فرستیم. (۳۳)

خضر مامور اجرای فرمان الهی:
وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَکاَنَ لِغُلَامَینْ‏ِ یَتِیمَینْ‏ِ فىِ الْمَدِینَهِ وَ کاَنَ تحَْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَ کاَنَ أَبُوهُمَا صَلِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَهً مِّن رَّبِّکَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِى ذَالِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبرًْا(۱۸:۸۲)
و اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه‏] یتیم در آن شهر بود، و زیرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‏] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم‏] به حدّ رشد برسند و گنجینه خود را- که رحمتى از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى. (۸۲)

سلسله مراتب خاص اداری و بروکراسی ویژه ای برای این کار وجود دارد:

فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا(۵۱:۴)
و تقسیم‏کنندگان کار [ها]، (۴)

وقتی فرمانی صادر می شود، حتی پیامبر خدا نمی تواند به چانه زنی با آن بپردازد، امر الهی است صادر شده است و بدون چون و چرا باید اجرا گردد:

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَ جَاءَتْهُ الْبُشْرَى‏ یجَُادِلُنَا فىِ قَوْمِ لُوطٍ(۱۱:۷۴)
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ(۷۵)
یَإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَاذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنهَُّمْ ءَاتِیهِمْ عَذَابٌ غَیرُْ مَرْدُودٍ(۷۶)
پس وقتى ترس ابراهیم زایل شد و مژده [فرزنددار شدن‏] به او رسید، در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت‏] چون و چرا مى‏کرد. (۷۴)
زیرا ابراهیم، بردبار و نرمدل و بازگشت‏کننده [به سوى خدا] بود. (۷۵)
اى ابراهیم! از این [چون و چرا] روى برتاب، که فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى که بى‏ بازگشت است خواهد آمد. (۷۶)

و باز در جای دیگر:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً (۳۳:۳۶)
و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است.

آیات متعدد قران دال بر این است که امر، کاملا در اختیار خداوند است و به هیچکس، حتی به رسول خدا که ولی امر زمان خود است، تعلق ندارد:

یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه‏(۳:۱۵۴)
می گویند، آیا ما را از امر چیزی هست؟ بگو امر یکسر به دست خداست.

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ (۷:۵۴)
خلق و امر از آن خداست

بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعا(۱۳:۳۱)
بلکه امر، کاملا از آن خداوند است.

حتی برای اینکه خیال ما انسانها راحت شود به روشنی به پیامبر اسلام چنین می گوید:

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ء(۳:۱۲۸)
چیزی از امر در اختیار تو نیست

انسانهای الهی همچون ابراهیم(ع) از خداوند درخواست کردند تا مفتخر به اجرای فرامین او گردند:

رَبِّ هَبْ لىِ حُکْمًا(۲۶:۸۳)
پروردگارا مرا ماموریتی عطا کن

این افتخار و گرفتن ماموریت اجرای فرامین الهی با واژه حکم به معنای ماموریت، در قرآن امده است.

و خداوند پس از آزمایشهای سخت، درخواست او را اجابت کرد و او را امام و پیشوای مردم کرد:

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (۱۲۴)
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‏] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد.» (۱۲۴)

و ائمه را کسانی معرفی می کند که انسانها را به امر الهی راهنمایی می کنند، امری که در شب قدر نازل شده است و امری حکیم است و ما را به تبعیت از آنها دعوت می کند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَوهِ وَ کاَنُواْ لَنَا عَبِدِینَ (۲۱:۷۳)
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏(۴:۵۹)
ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا اطلاعت کنید و از رسول و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید.

دقت کنید که معنی صاحب امر، آن نیست که امر جنگ به دست امام است، یعنی اگر امام خواست جنگ می کند، اگر نخواست جنگ نمی کند، بلکه امام، امر الهی را که شامل شریعت الهی و نه محدود به آن است، به صورت وحی دریافت می کند و آن را به دیگران انتقال می دهد، نه اینکه خودش راسا آن را تعیین و تدبیر کند. امام و ما انسانها تنها در نحوه اجرای امر تدبیر و مشورت می کنیم نه در خود اصل امر! یعنی مثلا پیامبر مشورت نمی کرد که بجنگیم یا نجنگیم؟ بلکه مشورت می کرد که چگونه بجنگیم؟ در شهر بمانیم یا به بیرون شهر برویم؟

متاسفانه اهل سنت، “اولی الامر” را حاکمان جامعه معنی می کنند، که خطای بسیار بزرگی است.

پس در یک جمع بندی، بر اساس آیات قران دریافتیم که امر الهی، چیزی است که از ناحیه الهی صادر می شود و وقتی صادر می شود، به طور قطع در زمان و مکان مشخص به گونه مشخص اتفاق می افتد.

و خداوند، امر خود را به وسیله فرشتگان و انسانهای الهی به اجرا در می آورد و هیچ کس را سوی الله نسزد که در امر خدا دخالت و مشارکتی کند. حکم ماموریت انسانی که بناست مجری فرمان الهی گردد، توسط خداوند صادر می گردد و توسط خودش تعیین می گردد. امر خدا هر سال در شب قدر به ولی امر زمان که از نسل ابراهیم و محمد است و فعلا و تا اطلاع ثانوی تنها و تنها همان دوازده امامی است که شیعیان دوازده امامی می شمارند، ابلاغ می گردد و ولی امر زمان که در حال حاضر حضرت بقیه الله، مهدی موعود است، نه هیچ شخص دیگری، مردم را به آن امر الهی راهنمایی می کند تا آنها البته به اختیار خود نسبت به اجرای آن امر اقدام کنند.

این مطلب حاصل دقت در مورد واژه امر در قرآن است.

امید که ائمه ای که از اهل بیت ابراهیم و محمد هستند و خداوند رحمت و برکاتش را بر این خاندان مقرر کرده است، بشناسیم و به امر الهی از طریق آنان واقف گردیم:

قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ (۱۱:۷۳)
گفتند: «آیا از کار خدا تعجّب مى‏کنى؟ رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان [ابراهیم‏] باد. بى‏گمان، او ستوده‏اى بزرگوار است.»

با احترام

سپهر محمدی

(پی نویس ۱: دقت کنید که نزول رحمت بر اهل بیت ابراهیم و محمد(ص)، خود یک امر الهی است)

(پی نویس ۲: حیف دیدم این مطلب را از تفسیر نمونه در مورد واژه اولی الامر در این تاپیک نبینیم:

تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۴۳۶
اولوا الامر چه کسانى هستند؟!
در باره اینکه منظور از اولوا الامر چیست در میان مفسران اسلام سخن بسیار است که مى‏توان آن را در چند جمله خلاصه کرد:
۱- جمعى از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از” اولوا الامر” زمامداران و حکام و مصادر در امورند، در هر زمان و در هر محیط، و هیچگونه استثنایى براى آن قائل نشده‏اند و نتیجه آن این است که مسلمانان موظف باشند از هر حکومتى به هر شکل پیروى کنند، حتى اگر حکومت مغول باشد.
۲- بعضى دیگر از مفسران مانند نویسنده تفسیر المنار و تفسیر فى ظلال القرآن و بعضى دیگر معتقدند که منظور از اولوا الامر نمایندگان عموم طبقات، حکام و زمامداران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند، اما نه بطور مطلق و بدون قید و شرط بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد.
۳- به عقیده بعضى دیگر منظور از” اولى الامر” زمامداران معنوى و فکرى یعنى علما و دانشمندانند، دانشمندانى که عادل باشند و به محتویات کتاب و سنت آگاهى کامل داشته باشند.
۴- بعضى از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفاى چهارگانه نخستینند، و غیر آنها را شامل نمى‏شود، و بنا بر این در اعصار دیگر اولى الامر وجود خارجى نخواهد داشت.
۵- بعضى دیگر از مفسران، اولوا الامر را به معنى صحابه و یاران پیامبر ص میدانند.
۶- احتمال دیگرى که در تفسیر اولوا الامر گفته شده این است که منظور فرماندهان لشکر اسلامند.
۷- همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از” اولوا الامر”، امامان معصوم مى‏باشند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پیامبر ص به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمى‏شود، و البته کسانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگیرند، با شروط معینى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اینکه اولوا الامرند، بلکه به خاطر اینکه نمایندگان اولوا الامر مى‏باشند.

)

۳ پاسخ برای "امر و اولوالامر در قرآن"

1 | » اثبات اصل امامت مبتنی بر قرآن بلاگ سپهر محمدی

13 ژانویه 2012 در ساعت 11:55 ق.ظ

[…] اطلاع بیشتر در مورد چیستی امر الله، توصیه می کنم مطلب بنده در مورد امر الله را […]

2 | اسکندر مرادی

28 فوریه 2012 در ساعت 3:28 ق.ظ

بسم الله سلام
اولی الامر در قرآن

دوبار عبارت “اولی الامر” در قرآن آمده است.آیات ۵۹ و ۸۳ سوره النساء.
اطاعت از اولی الامر در آیه ۵۹ آمده است.برخی از این آیه نتیجه میگیرند که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است.اگر ترتیب و پیوستگی آیات هر سوره و کلیت قرآن را در نظر بگیریم به این نتیجه
نمی رسیم.

بعلت وجود “اولی الامر” در آیه ۸۳ معلوم میشود که افرادی تحت این عنوان در زمان رسول الله وجود
داشته اند.ایشان معصوم نبوده اند.چگونه پس از رحلت رسول الله افرادی تحت همین عنوان معصومند؟

در آیه ۵۹ دو بار “اطیعوا” آمده است و در پایان آیه عبارت “ذالک خیر و احسن تاویلا”.
در آیه ۵۹ دوبار “الرسول” آمده است یک بار پس از “اطیعوا” دوم و بار دیگر پس از وقوع تنازع.

بنظر می آید در آیه ۵۹ فرمان “اطیعوا الله” با عبارت “اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول” تاویل میشود.عبارت “اطیعوا الله” بتنهایی معلوم نمی کند که چگونه از خداوند باید اطاعت کرد.

البته تاویل مختصر و مفید برای “اطیعوا الله” همان “اطیعوا الرسول” است.چنانکه در بعضی آیات نیز داریم :”…اطیعوا الله و اطیعوا الرسول…”(سوره مائده آیه ۹۲).ولی آیه ۵۹ سوره النساء کاملترین و بهترین تاویل را ارائه میدهد.این خود بسبب نزول تدریجی قرآن بر رسول الله است.

در حالت عمومی و پیش فرض مومنین باید اختلافات را خدمت رسول الله ببرند تا ایشان بنا بر “رسالات” الهی و اشراف کلی خود بر پیام الهی (الذکر) قضاوت کنند…انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم…نحل آیه ۴۴ .

با اضافه کردن حالات استثنایی و در یک حالت عمومی فراگیر باید گفت اختلافات بین مردم و یا بین مردم و اولی الامر و حتی شکوائیه به خداوند پس از شنیدن نظر رسول الله (مورد ذکر شده در سوره مجادله) با “رساله” و پیام (جدید یا پیام قبلی) بر رسول الله مرتفع میشود.

“الرسول” در یک موقعیت زمانی و مکانی خاص با ” الرسول” در موقعیت زمانی و مکانی دیگر فرق دارد و دلیل آن نیز نزول تدریجی قرآن است.این روش خود عاملی است برای تربیت تدریجی مسلمین در اطاعت از “رسالات الله”.تا پس از رحلت رسول الله اختلافات مومنین مرجع اصلی داشته باشد.

اما پس از رحلت رسول الله در خواندن قرآن و مرجع قرار دادن آن روشی معتبر و مستقل از افراد لازم است.روشی که خود رسول الله نیز تابع آن بوده اند. تکه تکه و گزینشی خواندن آن مفید نخواهد بود و به اختلافات دامن زده خواهد شد.باید ترتیب و پیوستگی آیات در هر سوره و کلیت قرآن را رعایت کرد.تا بر ما نیز الذکر (بینش کلی) حاصل شود.
والسلام

3 | اسکندر مرادی

28 فوریه 2012 در ساعت 3:30 ق.ظ

بسم الله
سلام
منظور از “بیت” در “اهل البیت” در آیه تطهیر سوره احزاب “خانه خدا کعبه” است.
آیه ۳۳ از سوره ۳۳ (چهار تا ۳ – خانه چهارگوشه کعبه – در هر گوشه مکعب سه یال !!!!) .

کعبه تصویر این دنیایی خانه ایست که اهل آن مومنین هستند.نشانه وحدت مومنین است.پاکی افراد اهل این خانه باید رعایت گردد.
خانه ای که در آن پیامبر پدر است و بانوان ایشان مادرند. در آیه ۶ سوره احزاب پیامبر اولی بالمومنین من انفسهم و بانوان پیامبر مادران مومنین قلمداد شده اند.
منظور از تطهیر پاک نمودن جامعه مومنین از ناپاکی است.هشدار به زنان پیامبر و رفتار مومنین با ایشان است.همچنانکه در آیه ۵۳ فرموده است : “…ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن…”.آیات سوره احزاب را متصل و تا پایان بخوانیم.
پاکی و ناپاکی جوامع از پاکی و ناپاکی خانه و اطرافیان رهبران آن جوامع سرجشمه میگیرد.

مشابه با این مفهوم در سوره انفال آمده است.که در هر حال بیان کننده اراده به تطهیر قلوب مومنین دارد.در آیه ۱۱ سوره انفال میفرماید…لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم…و آیات ۳۴و ۳۵ که میفرمایند”…عن المسجد الحرام و ماکانوا اولیائه ان اولیائه الا المتقون…” و “…ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه …” . مومنین اولیاء و اهل کعبه هستند نه مشرکین و کافرین.

جالب است بدانیم که فقط در همین دو سوره “اولوا الارحام” و همراه با “فی کتاب الله” آمده است.در سوره انفال آیه ۷۵ و در سوره احزاب آیه ۶ . مومنین برادران و خواهران حقیقی هستند.
این اولوا الارحامی در کتاب خدا ثبت است.ارواح پاک و الهی مومنین قرابت حقیقی دارند.

آیه ۷۵ را بطور کامل و پیوسته بخوانیم:…والذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم فاولئک منکم و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ان الله بکل شیء علیم…
مگر ممکن است نصف آیه در باره مواخاه و برادری دینی باشد و نصف دیگر آن در باره برادری خونی و قوم و خویشی؟ برادر نسبی کافر و مشرک نزدیک تر است؟ آیا اصلا در این سوره و در این آیه صحبت از ارث بردن است آنطور که بطور مثال صاحب تفسیر المیزان میگوید؟ ترجمه تفسیر المیزان ج ۹ ص ۱۹۰ .

هماهنگی اختصاصی دیگر این دو سوره در مفهوم “الرعب” است. در سوره انفال آیه ۱۲فرموده است :”…سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب …” و در سوره احزاب آیه ۲۶ :”…قذف فی قلوبهم الرعب…”.این دو باهم سازگارترند.صیغه های مفرد. ولی در سوره آل عمران آیه ۱۵۱ فرموده “سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب… “.به صیغه جمع آمده است.تفاوت “سالقی” و “سنلقی” و هماهنگی با “قذف”.
البته در سوره حشر آیه ۲ نیز “قذف فی قلوبهم الرعب” آمده ولی “اولوا الارحام” در سوره حشر نیامده است.
والسلام

نوشتن نظر

برخی نظرات من:

من از حجاب اختیاری و آزادی انتخاب پوشش برای زنان حمایت می کنم.