بلاگ سپهر محمدی

وصایت در کتاب مقدس

ارسال شده توسط سپهر محمدی در تاریخ: 25 نوامبر 2010

با سلام
در احادیث اسلامی، معمولا وقتی، سخن از وصایت امیرالمومنین، علی(ع) می گردد، این موضوع به عنوان سنتی در امتهای پیشین عنوان می شود.

در این مقاله قصد دارم به مستنداتی در کتاب مقدس که به سنت وصایت، در یهودیت و مسیحیت و توسط دو رسول الهی، موسی و عیسی، علیهم السلام، وجود داشته است، اشاره کنم.

در مورد امامت در تورات نیز پیشتر در این مقاله، نکاتی عرض کرده بودم:

http://fa.sepehr.mohamadi.name/?p=328

در تورات در سفر اعداد ، وقتی خداوند، موسی(ع) را از مرگ و ملحق شدن به پدرانش خبر می دهد، چنین می فرماید:

اعداد ۲۷: ۱۲
و خداوند به موسی گفت: «به این کوه عباریم برآی و زمینی را که به بنی‌اسرائیل داده‌ام، ببین. ۱۳ و چون آن را دیدی تو نیز به قوم خودملحق خواهی شد،
….
و موسی به خداوند عرض کرده، گفت: ۱۶ «ملتمس اینکه یهوه خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد ۱۷ که پیش روی ایشان بیرون رود، و پیش روی ایشان داخل شود، و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد، تاجماعت خداوند مثل گوسفندان بی‌شبان نباشند.» ۱۸ و خداوند به موسی گفت: «یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است گرفته، دست خود را بر او بگذار. ۱۹ و او را به حضورالعازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپاداشته، در نظر ایشان به وی وصیت نما. ۲۰ و ازعزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی‌اسرائیل او را اطاعت نمایند. ۲۱ و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم اوریم به حضور خداوند سوال نماید، و به فرمان وی، او و تمامی بنی‌اسرائیل با وی و تمامی جماعت، بیرون روند، و به فرمان وی داخل شوند.» ۲۲ پس موسی به نوعی که خداوند او راامر فرموده بود عمل نموده، یوشع را گرفت و اورا به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت. ۲۳ و دستهای خود را بر اوگذاشته، او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود.

چنانکه ملاحظه می شود، موسی(ع) موظف می شود، یوشع بن نون را به عنوان جانشین و وصی خود انتخاب کرده، طی مراسمی، مانند غدیر خم، در حضور بنی اسرائیل، دستهای خود را بر او گذاشته و او را به همه معرفی نماید و بنی اسرائیل، در طی این مراسم رسمی بر اساس فرمان یوشع، عمل کنند.

اما یوشع بن نون که بود؟

آیاتی از تورات، نسبت جناب یوشع بن نون با حضرت موسی را روشن می کند:

خروج ۳۳
۷ و موسی خیمه خود را برداشته، آن را بیرون لشکرگاه، دور از اردو زد، و آن را «خیمه اجتماع» نامید. و واقع شد که هر‌که طالب یهوه می‌بود، به خیمه اجتماع که خارج لشکرگاه بود، بیرون می‌رفت. ۸ و هنگامی که موسی به سوی خیمه بیرون می‌رفت، تمامی قوم برخاسته، هر یکی به در خیمه خود می‌ایستاد، و در عقب موسی می‌نگریست تا داخل خیمه می‌شد. ۹ و چون موسی به خیمه داخل می‌شد، ستون ابر نازل شده، به در خیمه می‌ایستاد، و خدا با موسی سخن می‌گفت. ۱۰ و چون تمامی قوم، ستون ابر رابر در خیمه ایستاده می‌دیدند، همه قوم برخاسته، هر کس به در خیمه خود سجده می‌کرد. ۱۱ وخداوند با موسی روبرو سخن می‌گفت، مثل شخصی که با دوست خود سخن گوید. پس به اردو بر می‌گشت. اما خادم او یوشع بن نون جوان، از میان خیمه بیرون نمی آمد.

یعنی جایگاه یوشع بن نون نزد موسی(ع)، و خداوند جایگاه بسیار بالایی بود! او در خیمه موسی که معروف به خیمه اجتماع بود و محل نزول وحی الهی بر موسی بود، حضور داشت و در غیاب ایشان هم در همان خیمه باقی می ماند!

این تعابیر یاد آور، همراهی همیشگی علی(ع) با پیامبر اسلام از کودکی و در غار حراء و رویت ملک وحی و حتی شنیدن وحی الهی توسط ایشان و حضور ایشان در سفر و حضر پیامبر اسلام است، چنان که در نهج البلاغه آمده است:

خطبه قاصعه(ترجمه جعفری):
شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنانکه تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید. و گاه بود که چیزی را می جوید، سپس آن را به من می خورانید. از من دروغی در گفتار نشنید، و خطایی در کردار ندید. هنگامی که از شیر گرفته شد خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود، و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود.
و من در پی او بودم در سفر و حضر چنانکه شتر بچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت. هر سال در حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا (ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی را نیافته بود، من سومین آنان بودم . روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم.
من هنگامی که وحی بر او (ص) فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم، و می بینی آنچه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می روی و مؤمنان را امیری .»

باز یوشع بن نون به همراه کالیب بن یفنه، تنها دو نفری از همه جمعیت حدود ۶۰۰ هزار نفری مردان بنی اسرائیل(غیر از موسی و هارون) هستند که آماده می شوند که با دشمنان جهاد کرده، به زمین مقدس وارد شوند، اما همه بقیه بنی اسرائیل از این موضوع سر باز می زنند:

اعداد ۱۴: ۶
و یوشع بن نون و کالیب بن یفنه که از جاسوسان زمین بودند، رخت خود را دریدند. ۷ و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، گفتند: «زمینی که برای جاسوسی آن از آن عبور نمودیم، زمین بسیار بسیار خوبیست. ۸ اگر خداوند از ما راضی است ما را به این زمین آورده، آن را به ما خواهد بخشید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. ۹ زنهار از خداوند متمرد نشوید، و از اهل زمین ترسان مباشید، زیراکه ایشان خوراک ما هستند، سایه ایشان از ایشان گذشته است، و خداوند با ماست، از ایشان مترسید.» ۱۰ لیکن تمامی جماعت گفتند که باید ایشان را سنگسار کنند.

در قرآن در مورد این دو نفر چنین آمده است:

سوره مائده:
دو مرد از [زمره‏] کسانى که [از خدا] مى‏ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: «از آن دروازه بر ایشان [بتازید و] وارد شوید که اگر از آن، درآمدید قطعاً پیروز خواهید شد، و اگر مؤمنید، به خدا توکّل کنید.» (۲۳)
گفتند: «اى موسى، تا وقتى آنان در آن [شهر] ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو [ید] و جنگ کنید که ما همین جا مى‏نشینیم.» (۲۴)
[موسى‏] گفت: «پروردگارا! من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایى بینداز. (۲۵)
[خدا به موسى‏] فرمود: « [ورود به‏] آن [سرزمین‏] چهل سال بر ایشان حرام شد، [که‏] در بیابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.» (۲۶)

لذا خداوند همه افراد بالای ۲۰ سال بنی اسرائیل، غیر از تنها دو نفر، یوشع بن نون و کالیب بن یفنه را نفرین می کند تا به ارض موعود وارد نشوند و چهل سال سرگردانی آنها در بیابان از این روست:

اعداد ۱۴
۲۶ و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: ۲۷ «تا به کی این جماعت شریر را که بر من همهمه می‌کنند متحمل بشوم؟ همهمه بنی‌اسرائیل را که بر من همهمه می‌کنند، شنیدم. ۲۸ به ایشان بگو خداوند می‌گوید: به حیات خودم قسم که چنانکه شما در گوش من گفتید، همچنان با شما عمل خواهم نمود. ۲۹ لاشه های شما دراین صحرا خواهد افتاد، و جمیع شمرده شدگان شما برحسب تمامی عدد شما، از بیست ساله وبالاتر که بر من همهمه کرده‌اید. ۳۰ شما به زمینی که درباره آن دست خود را بلند کردم که شما را درآن ساکن گردانم، هرگز داخل نخواهید شد، مگرکالیب بن یفنه و یوشع بن نون. ۳۱ اما اطفال شما که درباره آنها گفتید که به یغما برده خواهند شد، ایشان را داخل خواهم کرد و ایشان زمینی را که شما رد کردید، خواهند دانست.

و بعدا همین موضوع عملی می شود:

اعداد ۲۶: ۶۳
۶۳ اینانند آنانی که موسی و العازار کاهن شمردند، وقتی که بنی‌اسرائیل را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا شمردند. ۶۴ و درمیان ایشان کسی نبود از آنانی که موسی و هارون کاهن، شمرده بودند وقتی که بنی‌اسرائیل را دربیابان سینا شمردند. ۶۵ زیرا خداوند درباره ایشان گفته بود که البته در بیابان خواهند مرد، پس از آنهایک مرد سوای کالیب بن یفنه و یوشع بن نون باقی نماند.

یعنی از تمامی جماعت بنی اسرائیل که حدود ۶۰۰ هزار نفر بودند، همگی مردان بالای بیست سال که برای جهاد کاهلی کردند، در بیابان مردند و تنها دو نفر که یکی از آنها یوشع بن نون بود، باقی ماند.
باز در مورد یوشع بن نون در کتاب تثنیه چنین آمده است:

تثنیه ۱: ۳۸
یوشع بن نون که بحضور تو می‌ایستد داخل آنجا خواهد شد، پس او را قوی گردان زیرا اوست که آن را برای بنی‌اسرائیل تقسیم خواهد نمود

یعنی یوسع بن نون کسی است که پس از ورود بنی اسرائیل به ارض موعود، آن زمین را بین قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل تقسیم می کند.
موسی خود شخصا به یوشع بن نون وعده می دهد که پس از مرگ نیز، همراه یوشع خواهد بود:

تثنیه ۳۱: ۲۳
و(موسی) یوشع بن نون را وصیت نموده، گفت: «قوی و دلیر باش زیرا که تو بنی‌اسرائیل را به زمینی که برای ایشان قسم خوردم داخل خواهی ساخت، و من با تو خواهم بود.»

آخرین سخنرانی موسی در میان بنی اسرائیل در کنار یوشع بن نون انجام می گیرد:

تثنیه ۳۲: ۴۴
و موسی آمده، تمامی سخنان این سرود رابه سمع قوم رسانید، او و یوشع بن نون.

و پس از وفات حضرت موسی(ع)، یوشع براساس فرمانهایی که خدا به موسی داده بود عمل می کرد و او انسان حکیمی بود:

تثنیه ۳۴: ۹
و یوشع بن نون از روح حکمت مملو بود، چونکه موسی دستهای خود را بر او نهاده بود، وبنی‌اسرائیل او را اطاعت نمودند، و برحسب آنچه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، عمل کردند.

این گزیده آیات تورات در مورد یوشع بن نون، وصی موسی(ع) بود.
در ضمن، یهودیان، تولد یوشع بن نون(ع)، جانشین موسی(ع) را در سال ۲۳۹۲ عبری و وفات وی را در سال ۲۵۰۲ عبری می دانند که مدت ۱۱۰ سال زیست(یوشع ۲۴: ۲۹) و وفات وی را در روز ۲۶ ماه نیسان، گرامی می دارند.
اما در انجیل، عیسی مسیح(ع) نیز وصی خود را چنین مشخص کرده است:

یوحنا ۲۱
۱۵ و بعد از غذا خوردن، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرابیشتر از اینها محبت می‌نمایی؟» بدو گفت: «بلی خداوندا(مولایم)، تو می‌دانی که تو را دوست می‌دارم.» بدو گفت: «بره های مرا خوراک بده.» ۱۶ باز درثانی به او گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرامحبت می‌نمایی؟» به او گفت: «بلی خداوندا(مولایم)، تومی دانی که تو را دوست می‌دارم.» بدو گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» ۱۷ مرتبه سوم بدوگفت: «ای شمعون، پسر یونا، مرا دوست می‌داری؟» پطرس محزون گشت، زیرا مرتبه سوم بدو گفت «مرا دوست می‌داری؟» پس به اوگفت: «خداوندا(مولایم)، تو بر همه‌چیز واقف هستی. تومی دانی که تو را دوست می‌دارم.» عیسی بدوگفت: «گوسفندان مرا خوراک ده. ۱۸ آمین آمین به تو می‌گویم وقتی که جوان بودی، کمر خود رامی بستی و هر جا می‌خواستی می‌رفتی ولکن زمانی که پیر شوی دستهای خود را دراز خواهی کرد و دیگران تو را بسته به‌جایی که نمی خواهی تو را خواهند برد.» ۱۹ و بدین سخن اشاره کردکه به چه قسم موت خدا را جلال خواهد داد وچون این را گفت، به او فرمود: «از عقب من بیا.»

در این آیات، حضرت عیسی(ع)، جانشین خود که، قبلا و در اولین دیدار خود با وی، به او لقب صخره داده است، به عنوان شبان گوسفندان خود، پس از خویش معرفی می نماید. و همچنین ظاهرا نحوه کشته شدن وی را نیز پیشگویی می کند، چرا که حضرت شمعون پطرس را معکوس به صلیب کشیدند.
در جای دیگر عیسی(ع) در مورد پطروس چنین می فرماید:

متی ۱۶
عیسی در جواب وی گفت: «خوشابحال تو‌ای شمعون بن یونا! زیرا جسم وخون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که درآسمان است. ۱۸ و من نیز تو را می‌گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. ۱۹ وکلیدهای ملکوت آسمان را به تو می‌سپارم؛ وآنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.

یعنی عیسی مسیح بر دوش شمعون پطرس، که او را پیشتر صخره نامیده بود، کلیسای خود را بنا کرده و اختیار تشریع به وی می دهد.

اما شمعون پطروس کیست؟

عیسی مسیح در اولین دیدار خود با شمعون پطرس او را صخره می نامد:

یوحنا ۱
۴۱ و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود. ۴۲ او اول برادر خود شمعون را یافته، به اوگفت: «مسیح را (که ترجمه آن کرستس است )یافتیم.» و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدو نگریسته، گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی؛ واکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمه آن پطرس است ).»

یعنی عیسی مسیح، بلافاصله در اولین دیدار خود با با شمعون پطرس او را صخره(کیفا یا پطروس) می خواند و نیت خود برای بنا کردن کلیسای خود بر وی، از همان ابتدا روشن می کند.

این موضوع مرا به یاد اعلام ولایت علی(ع) در یوم الدار می اندازد که شیعه و سنی بر آن متفقند.

پیامبر اسلام در یوم الدار، بر اساس دستور قرآن که “اندر عشیرتک الاقربین”، خانواده دست اول خود را دعوت کرده و به آنان چنین گفت:

هیچ کس از مردم براى اهل خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام نیاورده است.من خیر دنیا وآخرت براى شما آورده ام. خدایم به من فرمان داده است که شما را به وحدانیت او ورسالت‏خویش دعوت کنم. چه کسى از شما مرا در این راه کمک مى‏کند تا برادر ووصى ونماینده من در میان شما باشد؟».
او این جمله را گفت وقدرى مکث کرد تا ببیند کدام یک از حاضران به نداى او پاسخ مثبت مى‏گوید. در آن هنگام سکوتى آمیخته با بهت وحیرت بر مجلس حکومت مى‏کرد وهمه سر به زیر افکنده، در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان حضرت على -علیه السلام که سن او در آن روز از پانزده سال تجاوز نمى‏کرد سکوت را در هم شکست وبرخاست ورو به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کرد وگفت:اى پیامبر خدا، من تو را در این راه یارى مى‏کنم.سپس دست‏خود را به سوى پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکارى بفشرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد که على بنشیند وبار دیگر سؤال خود را تکرار کرد.باز على -علیه السلام برخاست وآمادگى خود را اعلام کرد.این بار هم پیامبر به وى دستور داد بنشیند. در وبت‏سوم نیز، همچون دو نوبت قبل، جز على -علیه السلام کسى برنخاست وتنها او بود که به پا خاست وپشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست‏خود را بر دست‏حضرت على زد وکلام تاریخى خود را در باره حضرت على -علیه السلام در مجلس بزرگان هاشم چنین بر زبان آورد:
هان‏اى خویشاوندان وبستگان من، بدانید که على برادر ووصى وخلیفه من در میان شما است.
http://www.imamalinet.net/per/q/qb/qbc/qbc8.htm

و در همان ابتدا وصایت علی بن ابیطالب(ع) را اعلام فرمودند.

در کتاب اعمال رسولان، پطروس، خود رسما اعلام می کند که بنای الهی این بود که بشارت دهنده به ملکوت خداوند، او باشد:

اعمال ۱۵: ۷
پس رسولان و کشیشان جمع شدند تا در این امر مصلحت بینند. ۷ و چون مباحثه سخت شد، پطرس برخاسته، بدیشان گفت: «ای برادران عزیز، شما آگاهید که از ایام اول، خدا از میان شما اختیار کرد که امت‌ها از زبان من کلام بشارت رابشنوند و ایمان آورند

اما در این میان شخصی یهودی که دست در خون مسیحیان دارد، یکباره در بیابان حاله نوری می بیند و بنام عیسی مسیح معجزاتی هم انجام می دهد مدعی بشارت دادن به امتها می شود! کسی که هیچگاه در کتاب مقدس توسط هیچ کس جز خودش، رسول نامیده نمی شود، خود را رسول امتها می نامد و مدعی می شود که مسیح او را برای اینکار انتخاب کرده است:

اول تیموتی ۲: ۷
و برای این، من واعظ و رسول ومعلم امتها در ایمان و راستی مقرر شدم. در مسیح راست می‌گویم و دروغ نی.

پولس پایه گذار مکتبی می شود که ما امروز آن را به عنوان مسیحیت می شناسیم، مکتبی که عیسی را خدا می داند، شریعت را غیر لازم می داند و مدعیست که با به صلیب رفتن عیسی، گناه همه بشریت شسته شد.
اوج درگیری پطرس و پولس در کتاب مقدس وقتیست که با یکدیگر در انطاکیه روبرو درگیر می شوند و پولس جناب پطرس را متهم به ریاکاری می کند!

غلاطیان ۲: ۱۱
اما چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرومخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، ۱۲ چونکه قبل از آمدن بعضی از جانب یعقوب، باامت‌ها غذا می‌خورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. ۱۳ و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، بحدی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتارشد.

این درگیری به حدی شدید است که برخی از محققین کتاب مقدس آن را اوج خرابکاری پولس از جهت سیاسی دانسته اند و پولس پس از آن از انطاکیه بیرون می رود و دیگر هرگز به آنجا، که شهر حواریون عیسی بود، بر نمی گردد. در هنر مسیحی تصاویر زیادی از این حادثه بر در و دیوارهای کلیساها نقش بسته است.

برای اطلاعات بیشتر به این مقاله مراجعه کنید:
http://en.wikipedia.org/wiki/Incident_at_Antioch

در این زمینه، همچنین چندی پیش با دوستی مسیحی بحثی در مورد پولس داشتم که مراجعه به آن هم بد نیست:

http://sepehr.mohamadi.name/discuss/Paul_The_Appostle.htm

اما عیسی مسیح، خود در مثالی تفاوت کسانی که به صخره اتکاء می کنند با کسانیکه بر ریگ اتکاء می کنند را روشن کرده است:

متی ۷: ۲۱
«نه هر‌که مرا “خداوند، خداوند”(مولا، مولا) گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است به ‌جا آورد. ۲۲ بسا در آن روز مرا خواهند گفت: “خداوندا، خداوندا،(مولا، مولا) آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟” ۲۳ آنگاه به ایشان صریح خواهم گفت که “هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!” ۲۴ «پس هر‌که این سخنان مرا بشنود و آنها رابه‌جا آرد، او را به مردی دانا تشبیه می‌کنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. ۲۵ و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود. ۲۶ وهر‌که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. ۲۷ و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید وخرابی آن عظیم بود.»

تاکید بر بدکار بودن کسانی که به نام عیسی مسیح، حتی معجزاتی می کردند، از آنجهت مهم است که پولس، اعمال شریعت را کلا اسقاط می کند و لازم نمی داند.
امید که در این عید غدیر، از گروه کسانی باشیم که خانه خود را بر صخره علی بن ابیطالب و فرزندانش، بنا نهیم و از اتکاء به ریگهای روان در امان باشیم.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب(ع)

با احترام فراوان
سپهر محمدی

۴ پاسخ برای "وصایت در کتاب مقدس"

2 | علیزاده

9 نوامبر 2012 در ساعت 7:50 ب.ظ

موی کف دست است. توانستید علی بن ابیطالب را از آیات قرآن زنده کنید، شاباش میگیرید!

3 | سپهر محمدی

10 نوامبر 2012 در ساعت 10:32 ق.ظ

و کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: «چرا سوره‏اى [مورد نظر آنها] نازل نمى‏شود؟» امّا چون سوره‏اى صریح نازل شد و در آن نامِ کارزار آمد، مى‏بینى آنان که در دلهایشان مرضى هست، مانند کسى که به حال بیهوشى مرگ افتاده به تو مى‏نگرند. (۲۰)
[ولى‏] فرمان‏پذیرى و سخنى شایسته برایشان بهتر است. و چون کار به تصمیم کشد، قطعاً خیر آنان در این است که با خدا راست [دل‏] باشند. (۲۱)
پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (۲۲)
اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (۲۳)
آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟ (۲۴)
بى‏گمان، کسانى که پس از آنکه [راهِ‏] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت‏] پشت کردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت. (۲۵)
چرا که آنان به کسانى که آنچه را خدا نازل کرده خوش نمى‏داشتند، گفتند: «ما در کار [مخالفت‏] تا حدودى از شما اطاعت خواهیم کرد.» و خدا از همداستانى آنان آگاه است. (۲۶)

آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟ (۴۷:۲۴)
آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟ (۴۷:۲۴)
آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟ (۴۷:۲۴)

4 | صادق

12 نوامبر 2012 در ساعت 8:42 ق.ظ

سلام آقای محمدی عزیز بسیار بسیار عالی بود.

نوشتن نظر

برخی نظرات من:

من از حجاب اختیاری و آزادی انتخاب پوشش برای زنان حمایت می کنم.